چندیست غروب غزه غمگین شده است
گویی نفس ستاره سنگین شده است
این کرب و بلای عشق و آیین امروز
از خون گلوی خویش آذین شده است
آنگاه که غزه را در آتش دیدم
چون ابر بهار یکسره باریدم
آه از جگرم بلند شد وقتی که
آن کودک نصفه نیمه سر را دیدم
امشب که دوباره وقت پرواز شده
درهای بهشت روی تو باز شده
من بوی سحر شنیده ام ، بوی اذان
ای غزه بمان که صبح آغازشده
ای کاش که غزه آسمان آبی بود
شب هاش همیشه خوب و مهتابی بود
ای کاش به دست دشمن صهیون هم
مثل پسرم تفنگ قلابی بود
انگار که روزهای پایان شده است
چشمان زمین چقدر گریان شده است
غزه ، غزه ، غزه ، غزه ، غزه
این شهر اسیر دست شیطان شده است
امروز اگر چه جنگ دنیا با توست
احساس لب تشنه ی صحرا با توست
با این همه پایان غمت نزدیک است
ای غزه صبور باش فردا با توست